پیشکش به روح مادران آسمانی:
....
گفتی سکوت را بشکنم و آن وقت
باید که بشنوی ز لبم: مادر
این آخرین شکستنی ات شد
دنیای غصّه، غصّه ی بی آخر
مادر سکوت ِ روز و شبم را مُرد
در هق هق ِ مداوم و آهسته
مادر که رفت روز و شب من شد
یک انجماد ِ ممتد و پیوسته
سردم، شبیه سنگ ِ مزارت سرد
افتاده گل به پای مزارت زرد
پاییز زرد ِ زرد و زمستان زرد
رفتی و بی تو باغ و بهارت زرد
قلبم گل ِگلایل ِ بی رنگیست
که پای خاک ِ سرد ِ تو جان داده
قلبی که روی سنگ تو افتاده
قلب ِ مرا گرفته / تکان داده
تقدیر تا بوده، همین بوده
در ازدحام ِ مرگ و فراموشی
عادت به روزهای پر از تشویش
عادت به لحظه ی سرد ِخاموشی
هر پنج شنبه چشم ِ تو در راه است
در یک بهشت ِ گمشده ی مغموم
هر وعده در کنار تو می آیم
با شمع و عود و یک گل پر مفهوم
قرآن و رحل و مهر ِ نمازت را
با بغض روی خاک ِ تو می چینم
این مهر بوی روی تو را دارد
بعد از خدا تو مذهب و آیینم
مادر خدای عشق، خدای درد
دنیا همیشه پیش ِ تو کم آورد
گرچه نبود در خور و در شأنت
بگذر از اتفاق، به من برگرد
هر پنج شنبه حال جهان ابریست
زیرا که دیدن ِ تو میسّر نیست
گل های روی خاک تو می فهمند
پژمردگی ِ لحظه ی "مادر نیست"
شاعر: آمنه نقدی پور
از کتاب یک جفت پای دار
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۹